عاشقم... عاشق آن « میم » که می آید آخر عزیز و مرا می کند مال تو !!
عاشقم... عاشق آن « میم » که می آید آخر عزیز و مرا می کند مال تو !!
خدایا! لطفا فردا صبح ار روی آن یکی دنده‌ات بیدار شو ما به خوشبختی نیاز داریم ....تو به کمی تنوع..
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, توسط سید امیر |

 

* کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز

اتفاقي به درون يک چاه بدون آب افتاد.

کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بيرون بياورد.

براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد،

کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بميرد و زياد زجر نکشد.

مردم با سطل روي سر الاغ هر بار خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش را مي تکاند وزير پايش ميريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد روي خاک ها بايستد. روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد.

 

**نکته:*

*مشکلات، مانند تلي از خاک بر سر ما مي ريزند و ما همواره دو انتخاب داريم:*

*اول: اينکه اجازه بدهيم مشکلات ما را زنده به گور کنند.*

*دوم: اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود



نظرات شما عزیزان:

عارف
ساعت16:33---3 بهمن 1390
سلام امیر جان.وب خوبی داری امیدوارم پیشرفت کنی.در ضمن من لینکت کردم و لینک وبلاگای خودمم تو وبت گذاشتم دوست داشتی یسر بزن و نظر یادت نره.
از پیوندای وبلاگت همه چی دان در عین نادانی ها رو کلیک کن.
خوش باشی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: